گفتم : میری؟
گفت : آره
گفتم : منم بیام؟
گفت : جایی که من میرم جای دو نفره نه سه نفر
گفتم : برمی گردی؟
فقط خندید !
اشک توی چشمام حلقه زد
سرمو پایین انداختم
دستشو زیره چونم گذاشتو سرمو بالا آورد
گفت : میری؟
گفتم : آره
گفت : منم بیام؟
گفتم : جایی که میرم جایه یه نفره نه دو نفر
گفت : برمیگردی؟
گفتم : جایی که میرم راه برگشت نداره
من رفتم اونم رفت
ولی
اون مدتهاست که برگشته
وبا اشک چشماش
خاک مزارمو شست وشو میده . . .

نظرات شما عزیزان:
haje 
ساعت13:39---23 آبان 1393
سلام ..بقران اشکمو دراوردی با این مطلب چرا اخه اسمتو زدی رو اون قبر چرااااااااااااا..کاش نیومده بودم وبت بخدا قسمممممم...معلومه بدجور شکستی رویا جون..
پاسخ:سلام حاجی
مرسی از همدردی کردنت باهم
ولی مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت
اسماعیل 
ساعت15:56---20 تير 1393
سلام وب زیبایی داری بمنم سر بزن
alireza 
ساعت17:12---11 خرداد 1393
سلام
وب بسیار قشنگ و با احساسی دارید
هر کسی که مطالبتون رو بخونه یه حس قشنگ همراه با واقعیت را احساس میکنه
به منم سر بزنید.gif)
پاسخ:سلام
مرسی